مصباح الهدی

مصباح الهدی

پرورشی مدرسه ابتدائی پسرانه پوشینه بافت ناحیه سه شیراز ( شناخت ۱۴ معصوم به ویژه امام همام حضرت امام حسن عسکری علیه السلام )
مصباح الهدی

مصباح الهدی

پرورشی مدرسه ابتدائی پسرانه پوشینه بافت ناحیه سه شیراز ( شناخت ۱۴ معصوم به ویژه امام همام حضرت امام حسن عسکری علیه السلام )

دیدار با خانواده نصرانی

کى از راویان حدیث به نام جعفر بن محمّد بصرى حکایت کند:
روزى در محضر حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام بودیم ، یکى از ممورین خلیفه وارد شد و گفت : خلیفه پیام داد که چون اءنوش ‍ نصرانى یکى از بزرگان نصارى - در شهر سامراء است و دو فرزند پسرش ‍ مریض و در حال مرگ هستند، تقاضا کرده اند که برویم و براى سلامتى ایشان دعا کنیم .
اکنون چنانچه مایل باشید، نزد ایشان برویم تا در نتیجه به اسلام و خاندان نبوّت ، خوش بین گردند.
امام علیه السلام اظهار داشت : شکر و سپاس خداوند متعال را که یهود و نصارى نسبت به ما خانواده اهل بیت از دیگر مسلمین عارف تر هستند.
سپس حضرت آماده حرکت شد، لذا شترى را مهیّا کردند و امام علیه السلام سوار شتر شد و رهسپار منزل نوش گردید.
همین که حضرت نزدیک منزل نوش نصرانى رسید، ناگهان متوجّه شدیم نوش سر و پاى برهنه به سوى امام علیه السلام مى آید و کتاب انجیل را بر سینه چسبانده است ، همچنین دیگر روحانیّون نصارى و راهبان ، اطراف او در حال حرکت هستند.
چون جلوى منزل به یکدیگر رسیدند، نوش گفت : اى سرورم ! تو را به حقّ این کتاب - که تو از ما نسبت به آن آگاه تر هستى و تو از درون ما و آئین ما مطّلع هستى - آنچه را که خلیفه پیشنهاد داده است انجام بده ، همانا که تو در نزد خداوند، همچون حضرت عیسى مسیح علیه السلام هستى .
امام حسن عسکرى علیه السلام با شنیدن این سخنان ، حمد و ثناى خداوند را به جاى آورد و سپس وارد منزل نصرانى شد و در گوشه اى از اتاق نشست .
و جمعیّت همگى سر پا ایستاده و تماشاى جلال و عظمت فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله بودند، بعد از لحظاتى حضرت لب به سخن گشود و اشاره به یکى از دو فرزند مریض نمود و اظهار داشت :
این فرزندت باقى مى ماند و ترسى بر آن نداشته باش ؛ و امّا آن دیگرى تا سه روز دیگر مى میرد، و آن فرزندت که زنده مى ماند مسلمان خواهد شد و از مؤمنین و دوستداران ما اهل بیت قرار خواهد گرفت .
نوش نصرانى گفت : به خدا سوگند، اى سرورم ! آنچه فرمودى حقّ است و چون خبر دادى که یکى از فرزندانم زنده مى ماند، از مرگ دیگرى واهمه اى ندارم و خوشحال هستم از این که پسرم اسلام مى آورد و از علاقه مندان شما اهل بیت رسالت قرار مى گیرد.
یکى از روحانیّون مسیحى ، نوش را مخاطب قرار داد و گفت : اى نوش ! تو چرا مسلمان نمى شوى ؟
پاسخ داد: من اسلام را از قبل پذیرفته ام و نیز مولایم نسبت به من آگاهى کامل دارد.
در این موقع ، حضرت ابومحمّد، امام عسکرى علیه السلام اظهار نمود: چنانچه مردم برداشت هاى سوئى نمى کردند، مطالبى را مى گفتم و کارى مى کردم که آن فرزندت نیز سالم و زنده بماند.
نوش گفت : اى مولا و سرورم ! آنچه را که شما مایل باشید و صلاح بدانید، من نیز نسبت به آن راضى هستم .
جعفر بصرى گوید: یکى از پسران اءنوش نصرانى همین طور که امام علیه السلام اشاره کرده بود، بعد از سه روز از دنیا رفت و آن دیگرى پس از بهبودى مسلمان شد و جزء یکى از خادمین حضرت قرار گرفت .(23)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد